امروز اولین روز اکران The Dark Knight است و چون بتمن از دوران کودکیم سوپرهیروی محبوبمه تصمیم گرفتم نقد فیلم Batman Begins یعنی قسمت اول سری جدید بتمن رو واستون بزارم...
امیدوارم خوشتون بیاد....
Batman Begins
آدم بزرگها هم گاهی مثل بچهها آرزو می کنند که ای کاش بتمن بود، سوپر من بود، زور بود و هزار و یک اسطوره دیگر.
فکرش را که می کنی تازه میفهمی که چقدر آرزو داری برای انجام دادن اگر بتمن بودی. هیچ مرز و مانعی در زمین و آسمان برایت وجود ندارد. بتمن یا همان مرد خفاشی پس از سالها فراموشی امسال دوباره آغاز شد، آن هم با تلاش و کارگردانی کریستوفر نولان.
قصه از آنجا شروع می شود که بروس وین «کریستین بیل» زندانی است و مورد حمله شش نفر یا به قول خودش هفت نفر قرار میگیرد اما به خوبی از خجالتشان درمیآید تا اینکه نگهبانان برای در امان بودن مهاجمان او را به انفرادی میاندازد، در انفرادی مردی به دیدن او میآید و او را دعوت می کند تا برای اینکه بتواند علیه فساد و بیعدالتی برخیزد، گلی آبی رنگ را از پای کوهی بچیند و به جمع آنها در قله همان کوه بپیوندد. بروس وسط جاده ای که از دشتی میگذرد ، تنها رها میشود، جاده پیچ در پیچ تا بینهایت میرود. او گل آبی رنگ را در پای کوه مییابد. و میچیند و به سختی از کوه بالا رفته و آنجا همان مرد را که در انفرادی به ملاقاتش آمده بود، در میان جمعی مییابد که نینجاهای سیاهپوش آموزش میدهد. آن مرد بروس را به شدت کتک میزند و به او میفهماند راهی که در پیش گرفته تا چه حد خطرناک است. او همانجا خاطراتش را مرور میکند، به زمانی میرود که برای آوردن سر نیزه قدیمی همبازیاش ریچن در چاهی سقوط کرده و مورد حمله خفاشها قرار میگیرد و از آنجاست که از خفاش به شدت میترسد. کابوس آنها را می بیند و به یادشان که میافتد، کنترلش را از دست می دهد. بروس وین شبی به همراه پدر و مادرش برای دیدن نمایش می رود که در آنها افرادی در نقش خفاش بازی می کنند. با دیدن این افراد از پدر و مادر میخواهد که سالن نمایش را ترک کنند و درست هنگامی که آنها از در سالن خارج می شوند، سارقی مسلح راه را بر آنها می بندد و پدر و مادر بروس را به قتل می رساند. بروس تنها فرزند این خانواده میلیاردر است که باقی می ماند. تمام دارایی های خانوادگی که به او ارث رسیده است ،برای او نگهداری می شود تا به سن قانونی برسد و این آغاز راهی است دشوار که او در آینده انجام می دهد.
در لحظه به لحظه زندگی بروس وین حس انتقام فوران می کند تا جایی که سال بعد قصد می کند قاتل پدر و مادر خود را در دادگاه به قتل برساند که البته کسان دیگری این عمل را قبل از او به انجام می رسانند.
ریچن «کتی هولمز» همان همبازی قدیمی به خاطر این کار سیلی به صورت او می زند و همین رنجش باعث می شود تا بروس سالها از شهر و مردمش دور باشد و شرایطی متفاوت را تجربه نماید . اما در نهایت پس از سالها از شهر و مردمش دور باشد و شرایطی متفاوت را تجربه نماید. اما در نهایت پس از سالها برمی گردد اما نه با تصمیم انتقاد او به قصد ایجاد عدالت و مبارزه با تبهکاری وارد شهر می شود.
جایی که حتی پلیس ها و پزشکانش آنچنان با تبهکارانش گره محکمی خورده اند که نمی توان به کسی اعتماد کرد.
آغاز بتمن فیلمی است که مخاطبش را نه تنها جذب می کند، بلکه تا حدی او را مقهور صحنه ها و فیلمبرداری و تعقیب و گریزهایش می کند.
این فیلم یک خصوصیت دیگر هم دارد . کریستوفر نولان شاید برای نخستین بار یک فلسفه خاص را در این چنین فیلمی تزریق کرده است. اینکه اجرای عدالت با انتقام کاملا متفاوت است و باید سهم هر کدام را جدا ساخت.
او یک مقیاس کوچکتر از جهان را فرض کرده و آشفتگی های جهان بی در و پیکر امروز را ، و در این شهر شلوغ یک نفر پیدا می شود که برای برقراری عدالت راههای سخت را پشت سر می گذارد، و اینجاست که بروس وین به آغوشی پناه می برد که از بچگی وحشتی عظیم از آن در دل داشت. خفاش. و بروس وین می شود بتمن و خفاشها نیروهای تحت امر او که در شرایط بد به کمکش می شتابند. پس از تبدیل بروس به بتمن ، کارگردان یا همان آقای نولان به عقیده نگارنده شیطنتی کرده که به راحتی نمی توان آن را در فیلم جست.
اما اگر به چهره بروس بعد از اینکه از چهره بتمن خارج می شود کمی توجه کنی، به این مسئله که بروس بسیار شبیه جرج بوش، رئیس جمهوری آمریکاست خواهی رسید و این در نحوه صحبت و حرکات چهره کریستین بیل بازیگر نقش بروس وین دیده میشود.
در حین دیدن فیلم این احساس زیاد سراغمان می آید که هالیوودی ها بتمن را باز هم زنده کرده اند تا آمریکایی ها را عامل برقراری نظم جهانی، عدالت و برقراری حقوق بشر معرفی کنند و جالب این است که گهگاه، آلفرد به بروس گوشزد میکند که از قدرت فوق العاده اش نباید در راههای شخصی استفاده کند.
بروس در راه برقراری عدالت و امنیت یارانی نیز در کنار خود دارد. یک دانشمند سیاهپوست که در کارخانه خانوادگی وین شاغل است و نقش آن را مورگان فریمن بازی می کند و یک پیرمرد به نام آلفرد که مباشر خانوادگی وین است و این دو نقش بازوان بتمن را برعهده دارند، مورگان فریمن او را با تجهیزات فوق العاده ای که می سازد مسلح می کند و آلفرد با راهنمایی های خردمندانه ای که گهگاه به او می دهد.
در آخرین ساخته نولان دیالوگهایی رد و بدل می شود که بعضا عمیق و قابل تامل است، به عنوان مثال جایی گفته می شود «گذشت از عدالت، جنایتکاران را گستاخ تر میکند» و یا مردی که بروس را در کوهستان آموزش می دهد به او می گوید: تمرین در برابر خواستن هیچ نیست.
در آغاز بتمن، داستان در شهری فوق تکنولوژیک اتفاق میافتد که بسیار شبیه نیویورک است اما چرا سعی شده که این شهر نیویورک معرفی نشود شاید به همین دلیل باشد که این قصد وجود داشته که داستان و موضوع آن به کل دنیا بسط داده شود. در شهر گاتم ـ محل وقوع داستان ـ فردی به نام فالکونی فساد و تبهکاری را آنچنان رونق داده که حتی به ماموران قانون هم نمی توان اعتماد کرد.
همه آلوده اند ، آنجا که بتمن فالکونی را به چنگ قانون می اندازد، افرادی از بدنه قانون او را دیوانه می کنند و به آسایشگاه می فرستند، تا اطلاعاتی را فاش نکند. در اثر نولان گاهی پرسوناژها دیالوگ هایی را به هم پس می دهند، جملاتی که مثل همان چاقوی معروف هم می تواند جراحی کند و هم قتل صورت دهد. نولان در اثر خود بسیار به گذشته های انسانها پافشاری میکند، آن سرنیزه قدیمی و آن گوشی پزشکی که بروس پدرش را معاینه می کرده، عواملی هستند برای مفر به گذشته و آنجا که گوشی پزشکی می سوزد و از آن فقط بخشهای فلزی باقی می ماند را می توان اصلاح خاطرات او و باقی ماندن آنچه که باید در ذهنش باقی بماند، فهمید.
ریچل «کتی هولمز» همان همبازی قدیمی به خاطر این کار سیلی به صورت او می زند و همین رنجش باعث می شود تا بروس سالها از شهر و مردمش دور باشد و شرایطی متفاوت را تجربه نماید . اما در نهایت پس از سالها از شهر و مردمش دور باشد و شرایطی متفاوت را تجربه نماید. اما در نهایت پس از سالها برمی گردد اما نه با تصمیم انتقاد او به قصد ایجاد عدالت و مبارزه با تبهکاری وارد شهر می شود.
جایی که حتی پلیس ها و پزشکانش آنچنان با تبهکارانش گره محکمی خورده اند که نمی توان به کسی اعتماد کرد.
آغاز بتمن فیلمی است که مخاطبش را نه تنها جذب می کند، بلکه تا حدی او را مقهور صحنه ها و فیلمبرداری و تعقیب و گریزهایش می کند.
این فیلم یک خصوصیت دیگر هم دارد . کریستوفر نولان شاید برای نخستین بار یک فلسفه خاص را در این چنین فیلمی تزریق کرده است. اینکه اجرای عدالت با انتقام کاملا متفاوت است و باید سهم هر کدام را جدا ساخت.
او یک مقیاس کوچکتر از جهان را فرض کرده و آشفتگی های جهان بی در و پیکر امروز را ، و در این شهر شلوغ یک نفر پیدا می شود که برای برقراری عدالت راههای سخت را پشت سر می گذارد، و اینجاست که بروس وین به آغوشی پناه می برد که از بچگی وحشتی عظیم از آن در دل داشت. خفاش. و بروس وین می شود بتمن و خفاشها نیروهای تحت امر او که در شرایط بد به کمکش می شتابند. پس از تبدیل بروس به بتمن ، کارگردان یا همان آقای نولان به عقیده نگارنده شیطنتی کرده که به راحتی نمی توان آن را در فیلم جست.
اما اگر به چهره بروس بعد از اینکه از چهره بتمن خارج می شود کمی توجه کنی، به این مسئله که بروس بسیار شبیه جرج بوش، رئیس جمهوری آمریکاست خواهی رسید و این در نحوه صحبت و حرکات چهره کریستین بیل بازیگر نقش بروس وین دیده میشود.
در حین دیدن فیلم این احساس زیاد سراغمان می آید که هالیوودی ها بتمن را باز هم زنده کرده اند تا آمریکایی ها را عامل برقراری نظم جهانی، عدالت و برقراری حقوق بشر معرفی کنند و جالب این است که گهگاه، آلفرد به بروس گوشزد میکند که از قدرت فوق العاده اش نباید در راههای شخصی استفاده کند.
بروس در راه برقراری عدالت و امنیت یارانی نیز در کنار خود دارد. یک دانشمند سیاهپوست که در کارخانه خانوادگی وین شاغل است و نقش آن را مورگان فریمن بازی می کند و یک پیرمرد به نام آلفرد که مباشر خانوادگی وین است و این دو نقش بازوان بتمن را برعهده دارند، مورگان فریمن او را با تجهیزات فوق العاده ای که می سازد مسلح می کند و آلفرد با راهنمایی های خردمندانه ای که گهگاه به او می دهد.
در آخرین ساخته نولان دیالوگهایی رد و بدل می شود که بعضا عمیق و قابل تامل است، به عنوان مثال جایی گفته می شود «گذشت از عدالت، جنایتکاران را گستاخ تر میکند» و یا مردی که بروس را در کوهستان آموزش می دهد به او می گوید: تمرین در برابر خواستن هیچ نیست.
در آغاز بتمن، داستان در شهری فوق تکنولوژیک اتفاق میافتد که بسیار شبیه نیویورک است اما چرا سعی شده که این شهر نیویورک معرفی نشود شاید به همین دلیل باشد که این قصد وجود داشته که داستان و موضوع آن به کل دنیا بسط داده شود. در شهر گاتم ـ محل وقوع داستان ـ فردی به نام فالکونی فساد و تبهکاری را آنچنان رونق داده که حتی به ماموران قانون هم نمی توان اعتماد کرد.
همه آلوده اند ، آنجا که بتمن فالکونی را به چنگ قانون می اندازد، افرادی از بدنه قانون او را دیوانه می کنند و به آسایشگاه می فرستند، تا اطلاعاتی را فاش نکند. در اثر نولان گاهی پرسوناژها دیالوگ هایی را به هم پس می دهند، جملاتی که مثل همان چاقوی معروف هم می تواند جراحی کند و هم قتل صورت دهد. نولان در اثر خود بسیار به گذشته های انسانها پافشاری میکند، آن سرنیزه قدیمی و آن گوشی پزشکی که بروس پدرش را معاینه می کرده، عواملی هستند برای مفر به گذشته و آنجا که گوشی پزشکی می سوزد و از آن فقط بخشهای فلزی باقی می ماند را می توان اصلاح خاطرات او و باقی ماندن آنچه که باید در ذهنش باقی بماند، فهمید.
فروش فیلم در آمریکا $205,343,774
سلام.
من نیز شما را لینک کردم .
موفق باشید .