«پروفسور» و «سینما پارادیزو» با وجودیکه جزو اولین فیلمهای تورناتوره هستند همچنان پس از گذشت سالها بهترین فیلم این فیلمساز صاحبنام ایتالیایی به شمار میروند، دو فیلمی که شخصیترین اثر وی نیز محسوب میشوند. تمام مشخصات و نشانههای سینمای تورناتوره را تمام و کمال در این دو فیلم میتوان مشاهده کرد از جمله مهمترین و اساسیترین آنها که همان بزرگنمایی احساسات و عواطف انسانی ست. «ناشناخته» آخرین فیلم تورناتوره یک تریلر جنایی معماگونه است که کمترین شباهت را به فیلمهای پیشین این فیلمساز دارد، هرچند که برخی دستمایههای مورد توجه او نظیر برخی دیدگاههای سیاسی اینجا هم به کار رفته است. «ناشناخته» فیلمی خوش آب و رنگ، پیچیده و معماگونه است که میتوان آن را تلفیقی از فیلمهای دهه90 تورناتوره به ویژه «مالنا» دانست. در «مالنا» نیز مونیکا بلوچی تنها وسیلهای ست برای بیان و ابراز دیدگاههای تورناتوره که در آخرین فیلمش به شکلی کاملا افراطی و البته بسیار ضعیفتر تکرار شده. در سینمای امروز جهان که خشونت و هیجان به حد اعلای خود رسیده، داستان یک زن جوان اهل اروپای شرقی که با نقشهای حساب شده و مرموز عازم ماموریتی در ایتالیا میشود باید عناصر و عوامل بسیاری در کنار خود داشته باشد تا بتواند ایجاد هیجان کند و بر التهاب تماشاگر دامن بزند.
میکند، مثل موضوع استثمار زنان و بردهداری سفید که در فیلمنامه پر از حفره و به ظاهر نوآر تورناتوره تا حدودی بعید و غیر قابل قبول به نظر میرسد و بعد از اتمام فیلم با توجه به ضعفهای فراوان داستان و فیلمنامه رنگ میبازند. سکانس افتتاحیه و آغازین فیلم تکاندهنده است. مکانی خصوصی و محرمانه که گروههای سهگانه زنهای جوان ماسکدار جهت یک کار ظاهرا نمایشی به روی سن میروند و مردی در حالیکه از دید زنها پنهان است شبیه کارگردانی که کار انتخاب بازیگر را انجام میدهد آنها را زیر نظر دارد. تنها چند لحظه بعد در یک نمای کوبریکی، سوررئال و عجیب و غریب هدف این نمایش شوم برای تماشاگر آشکار میشود. فرد منتخب و برگزیده ایرنا (بازیگر روسی، کسینا راپوپورت) نام دارد که از این به بعد گذشته هولناک، سرشار از خشونت و تحقیرش به شکلی پیچیده، ماهرانه و پر از فلاشبکهای متعدد در طول فیلم توسط تدوینگر فیلم ماسیمو کوالیا نشان داده میشود. در طی این فلاشبکها میبینیم که چگونه از سوی یک کچل درنده خوی، معروف به ملد - Mold- تحقیر شده و مورد شکنجه قرار میگیرد و در نهایت اوست که پسری را که قصد ازدواج با او دارد را به شکل فجیعی به قتل میرساند.
ایرنا زمانیکه پا به ایتالیا میگذارد که دیگر یک دختر سبزه روی 32ساله و عاری از هرگونه لطافت و احساسی ست. ایرنا در به در به دنبال شغلی کم مزد و کم درآمد به این در و آن در میزند و التماس میکند تا بالاخره به عنوان مستخدمه راه پله در ساختمانی آپارتمانی که تمام ساکنان آن جواهرساز هستند شغلی پیدا میکند. علیرغم تظاهر به بیپولی، تواضع و فروتنی، او در خیابانها با دسته قلمبهای پول نقد در جیباش میگردد و حتی حسابی در بانک باز میکند و برای افتتاح حساب هشت هزار لیره واریز میکند و استطاعت مالی اجاره آپارتمانی گرانقیمت را هم دارد. آپارتمان او درست آن سوی خیابان، رو به روی خانه خانم و آقای آداچر (گلوریا گرینی و پیر فرانچسکو فاوینو) و دختر کوچکشان لئا قرار دارد. ایرنا با روشها و ترفندهای خاص وارد خانه آنها شده و خیلی زود علاقه و محبت تئا را به سوی خود جلب میکند. انگیزه نامعلوم و ناشناخته زن، داستان فیلم را دلهرهانگیز نگه میدارد و به پیش میبرد اما تمام اینها با توجه به داستان پر از ایراد و بیمنطق فیلم حرکت روی لبه تیغ است به طوری که پس از صحنههای رازگشایی در پایان فیلم زیاد باورپذیر جلوه نمیکند.
صحنههای خشونت بر علیه زنان و کودکان اثر ناخوشایند و نامطلوبی از خود به جای میگذارد، اگرچه مشمئزکنندگیشان آگاهانه و عمدی ست. در این میان رفتار و برخورد تحقیرآمیز و خشونتبار مل نسبت به ایرنا بیشتر از همه صحنههای خشن فیلم نفرتانگیز و تهوعآور است. وقتی که ایرنا تصمیم میگیرد به تئای کوچک برای به دست آوردن اعتماد به نفس و دفاع از خود آموزش دهد، روشها و شیوههای او غیرمنطقی و در عین حال بیمارگونه و تنفرانگیز است.
راپوپورت نمایشی تحسینبرانگیز و خیره کننده دارد و در اولین نقش مهم
سینماییاش نشان میدهد که توانایی، لیاقت و استعداد مطرح شدن در آیندهای نزدیک را دارد. او به خوبی توجه تماشاگران را به سوی خود جلب میکند. چهرهای که او از ایرنا خلق میکند تصویر زنی ست درد کشیده که از میان جهنم بردگی و اسارت انسانی در عصر جدید جان سالم به در میبرد. او مظهر جانسختی ست. او حتی پس از ساختن آن حادثه تصادفی و دروغین برای جینای خدمتکار (پیر دلی اسپوستی) و خلاص شدن از شر او باز هم به رفتار شریرانه و بزهکارانه خود همچنان ادامه میدهد.
بازیگران نقشهای فرعی فیلم، از گرینی و فاوینو در نقش پدر و مادر تئا و الساندر هابر در نقش دربان پیر و هرزه، همه از بازیگران زبده نخبه سینمای ایتالیا هستند. پیر دلی اسپوستی در نقش خدمتکار نگونبخت بازی گرم وصمیمانهای از خود ارائه میدهد و آنجلا مولینا در نقش قابله/ماما و مارگریتا بوی در نقش وکیل دادگستری در نقشهای فرعی خود قانعکننده و درخشان ظاهر شدهاند.
موسیقی افراطآمیز و پرتاکید انیو موریکونه برروی بیشتر صحنههای فیلم شنیده میشود به شکلی آشکار شباهتهای فراوانی به تعدادی از آثار قدیمی و شناخته شده برنارد هرمن دارد. فیلمبرداری حرفهای و مسلط فابیو زماریون هم تا اندازهای به فضا و اتمسفر آزاردهنده فیلم رنگ و شکوه جلال دروغینی بخشیده است. تصاویر فیلم در پس زمینه نشان از اروپای کهن زیبا و قشنگ دارد که جای خود را در فیلم به شهری خیالی در شمال ایتالیا داده تا همه چیز فیلم از اساس و بنیان دروغین و پوشالی باشد.